امروز.. یحتمل آخرین روز میبود!
همیشه اونجور که میخوام،نمیشه الحمدالله(: !!
ولی باخودم تکرار میکنم..
تو از اونیکه 4سااااااال هرروز باهاش بودی،پیشش بودی،دلیل حال خوب و انگیزه ت بود،جدا شدی..رفتی بالاجبار..الان 3سال میگذره:)
اینکه فقط 4-5ماهه میشناسیش.. سخت نگیر پس!
اما همش حرفه ها!
چه مرگمه؟!
حالا انگار قراره بجز خودم،واسه کی منفعت داشته باشه!!!
حال خوبِ وابسته،چیز مزخرفیه>:(
حتی آدمُُ از پول در آوردن وا میداره! هَـــه
حاضرم قسم بخورم اگه خودش توخلوت خودش بود،حداقل یه کلمه حرفی چیزی باخودش داشت که بزنه؛
که تو این یه ربع حتی یه کلمه بینمون رد و بدل نشد:)))
عجب روابط اجتماعی-احساسی زیبائی دارم من:>
بهش فک میکنم..به اینم که جوابش ندادم هم فکر میکنم..
ولی پیامی نمیدم..نخواهم داد!
گذشته خیلی چیزا رو ثابت کرده:)))
و من بطرز شدیدی رو "پنی وایز" کراش دارم-_____-
هم ظاهری،هم شخصیتی:|
و این حس بعد از دیدن IT2 جوشید:|
آره این من نیستم که اون مسج رو پاک نکردم که اینموقع شب برم بهش زل بزنم و هجا به هجا، نگاه کنم!
آره..من نیستم>:(