Red Room

Nothing

Red Room

Nothing

پست 63

خب!

دیگه گریه نمیکنم... این خوبه!

خیلی تو کار لنگ میزنم،این بده!

اولین دیدار بعداز اینکه دیگه نمیخوام برم خیلی خوب بود،این خوبه!

فعلا 2-1 جلوئم=)))

پست 62

دقیقا نمیدونم از اول این کوفت تو وجودم بوده،یا با دیدن پرورش پیدا کرده.. ولی یقینا این چند سال اخیر بی تاثیر نبوده تو رشدش!

اینکه اکثر Psycho-passها رو درک میکنم!حتی گاها همزاد پنداری هم میکنم. و حس میکنم خودم هم این استعداد رو دارم یا شاید واقعا همینطورم و هنوز کشف نشدم!روانی بودن رو میگم..

خشم،خشونت،قتل،خونریزی و ازین قبیل موارد رو بااینکه لمس نکردم،برام شیرینه!و این یقینا یچیزِ بده!خیلی بد!

گاهی با خودم میگم اگر خدا نمیخواست که بنده ها یسری چیزها رو انجام بدن؛چرا اصلا توانائیش رو بهشون داد؟!شبیه این میمونه که تمام شرایط و موقعیتهای رشدِ یه قارچ رو فراهم کنیم؛بعد ازش توقع داشته باشیم رشد نکنه! اگر مرگ و زندگی فقط دست خدا بود که توانائی قتل یا خودکشی نداشتیم..داشتیم؟! 

ادامه مطلب ...

پست 57

هی بخودم میگم "میرم،مرد میشم،برمیگردم"

ولی میدونم نه دیگه میتونم برگردم،نه دیگه هست!:')

پست 53

من قبلا تو همچین موقعیتی بودم..

گریه هامُ قبلا کردم:))

الان شرایط ایده ال تره تا قبل..فقط من خیلی ضعیفترم!

عادت میکنم..

پست 52

عشق و علاقه واقعا چیز عجیبیه..

اگه نابودت نکنه، 

پیشرفت و موقعیت و موفقیت و تغییر رو حتما زهرمارت میکنه:))

پست 49

از فردا،قراره یه مسیر جدیدی تو زندگیم شروع شه!

نمیدونم باید خوشحال باشم،یا ناراحت:))

بالاخره باید از یجائی شروع کرد..شروع شد!