Red Room

Nothing

Red Room

Nothing

پست 63

خب!

دیگه گریه نمیکنم... این خوبه!

خیلی تو کار لنگ میزنم،این بده!

اولین دیدار بعداز اینکه دیگه نمیخوام برم خیلی خوب بود،این خوبه!

فعلا 2-1 جلوئم=)))

پست 60

کف بزنین واسم..

2روزِ گریه نکردم بخاطر ازدست دادنش!

حالا ببینم فردا که ببینمش،چی میشه:))

پست 57

هی بخودم میگم "میرم،مرد میشم،برمیگردم"

ولی میدونم نه دیگه میتونم برگردم،نه دیگه هست!:')

پست 56

اوتجای که بانو هایده میفرماد:

"دستم از دست تو دور، این شروع ماجراست"

امروز با تمام وجود حسش کردم:')

پست 53

من قبلا تو همچین موقعیتی بودم..

گریه هامُ قبلا کردم:))

الان شرایط ایده ال تره تا قبل..فقط من خیلی ضعیفترم!

عادت میکنم..

پست 52

عشق و علاقه واقعا چیز عجیبیه..

اگه نابودت نکنه، 

پیشرفت و موقعیت و موفقیت و تغییر رو حتما زهرمارت میکنه:))

پست 51

آره!

قراره خیلی دلم برات تنگ شه.

پست 49

از فردا،قراره یه مسیر جدیدی تو زندگیم شروع شه!

نمیدونم باید خوشحال باشم،یا ناراحت:))

بالاخره باید از یجائی شروع کرد..شروع شد!

پست 48

روا نبود این روز آخری بری نباشی:)))

بله!حتی حوصله نداشتم بمونم.. ولش!

پست 44

امروز.. یحتمل آخرین روز میبود!

همیشه اونجور که میخوام،نمیشه الحمدالله(: !!

ولی باخودم تکرار میکنم..

تو از اونیکه 4سااااااال هرروز باهاش بودی،پیشش بودی،دلیل حال خوب و انگیزه ت بود،جدا شدی..رفتی بالاجبار..الان 3سال میگذره:)

اینکه فقط 4-5ماهه میشناسیش..  سخت نگیر پس!

اما همش حرفه ها!