بهش فک میکنم..به اینم که جوابش ندادم هم فکر میکنم..
ولی پیامی نمیدم..نخواهم داد!
گذشته خیلی چیزا رو ثابت کرده:)))
آره این من نیستم که اون مسج رو پاک نکردم که اینموقع شب برم بهش زل بزنم و هجا به هجا، نگاه کنم!
آره..من نیستم>:(
آدم با کسی که عاشقشه ازدواج نمیکنه که،عزیزانم.
"دلتنگتم.."
مغزم امروز با دیدن این مسج خندید.. بلند بلند!
ازون خنده های هیث لجر،وقتی تو عمقِ جوکر فرو رفته بود:))
هَــــــــــه!
ادامه مطلب ...
فی الواقع الان از لحاظ روحی نیاز دارم یکی باشه بریم باهم بانک بزنیم-___-
تا اینجای زندگیم هیچ کاری نبوده که بتونه خرج کفن و دفن احتمالیم هم جور کنه..
نظرم اینه که یبار برای همیشه ریسک کنم.یا میشه،یا نمیشه.
و در نقضِ پست4، میتونم عرض کنم که
یا میتونستم الان،ارشدمُ گرفته بودم و به آرزوی شیرینِ استاد شدنم میرسیدم.
ساعتهائی در روز رو بخاطر حقوق بخور نمیر تدریس میکردم،بعدازظهرا کمامان باشگاهی،پیاده روی،چیزی میرفتم.
شب همراه با شام یخ کرده م مشروبمُ میخوردم وفیلممُ میدیدم.موقع خواب هم همونطور که کتابمُ با سیگار میخوندم تا خوابم ببره،به شکستهای احساسیم فکر میکردم.
ولی کماکان،اینجام،و هیچی نشدم!
حالا من مطمئنم اون خوش و خرم و خوشبخته که سراغشُ نمیگیرم...
اونکه میدونه من مریضم چرا سراغمُ نمیگیره؟!
چقد دیگه قراره دیر شه؟:)))
به همین 4تا آلارمی که از ساعت 6 تا 7 صبح گذاشتم قسم، فردا که میخوام برم یا بدجور ضایع میشم، یا اصلا هیچی مث یک ماه پیش نیست!
یا هردو :|
چقد زوووود سالِ 98 داره تموم میشه!! آذر شد که!
البته،زود گذشتنِ ایام از نظر انسان،در 2حالته.
1)اونقد خوب و موفق و خوشبخت باشی،که زود برات بگذره
2)اونقد افسرده و شکست خورده و باطل و بیمار باشی،که از زود گذشتنِ عمرت خوشحال باشی.