Red Room

Nothing

Red Room

Nothing

پست 18

این بزرگ شدن چه مرضی بود به جونمون افتاد..

اَه.

پست 17

شما به ینفر ، یک ساعت سیلی بزن..
خب عادت میکنه دیگه!
وضعِ ما هم همینه.

پست 16

آدما چطور اینقد حرف میزنن؟:|

منکه اصلا نمیتونم حرف بزنم-___- حوصله دارنااا

پست 14

موضوع اینه که حتی با اینکه گشنه م ، ته غذای کسی هم گیرم نمیاد!

نه که نخورم، نی:))

پست 10

خوشبحالِ اونائی که هنوز میخوان "یه روز خوب بیاد" ..

منکه اونقد بی انگیزه و افسرده م،که حتی اگر یه روز خوبم بیاد،درُ وا نمیکنم..

چون بلد نیستم حتی در چطور باز میشه:))

پست 9

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

پست 6

اشرف مخلوقاتیم، ولی اندازه نهنگ و دلفین اختیار نداریم که وقتی مدتها احساس پوچی و عدم میکنیم،خودکشی کنیم!

زیباست..

پست 5

راستش.. به تنها چیزی که میشه واقعا معتقد بود و هرگز هم مو لای درزش نمیره، "جبر جغرافیا" ست!

پست 4

من الان باید تو یه شرکت مناسب،مشغول به کار بودم.

یه خونه واسه خودم داشتم(هرچند نقلی).یه ماشین متناسب.البته ماشینم نشد،نشد!

بعدازظهرا میرفتم باشگاه.پارک.کمی پیاده روی.گشت و گذار.

شبها هم یه فیلم میدیدم،بعدش همینجور که آخرین نخهای سیگارمُ میکشیدم،کتاب میخوندم تا خوابم ببره.صبح هم میرفتم سر کار و زندگیم!رابطه احساسی و سکسم که محتاجش نیستم!

ولی خب! الان اینجام،بیکار،بی راه،بی هدف،بی اختیار:)) تنها شباهت زندگی الانم،با چیزی که باید باشه،اینه که فیلم رو میبینم،چندتا در روز!!:) از فرط بیکاری..

خلاصه اینکه.. ایشالا تو زندگی بعدیم..=)