Red Room

Nothing

Red Room

Nothing

پست 47

باز میخندی و میپرسی که: "حالت بهتر است؟"

باز میخندم که :"خیلی.." گرچه میدانی که نیست!

پست 44

امروز.. یحتمل آخرین روز میبود!

همیشه اونجور که میخوام،نمیشه الحمدالله(: !!

ولی باخودم تکرار میکنم..

تو از اونیکه 4سااااااال هرروز باهاش بودی،پیشش بودی،دلیل حال خوب و انگیزه ت بود،جدا شدی..رفتی بالاجبار..الان 3سال میگذره:)

اینکه فقط 4-5ماهه میشناسیش..  سخت نگیر پس!

اما همش حرفه ها!

پست 40

حاضرم قسم بخورم اگه خودش توخلوت خودش بود،حداقل یه کلمه حرفی چیزی باخودش داشت که بزنه؛ 

که تو این یه ربع حتی یه کلمه بینمون رد و بدل نشد:)))

عجب روابط اجتماعی-احساسی زیبائی دارم من:>

پست 30

فی الواقع الان از لحاظ روحی نیاز دارم یکی باشه بریم باهم بانک بزنیم-___-

تا اینجای زندگیم هیچ کاری نبوده که بتونه خرج کفن و دفن احتمالیم هم جور کنه.. 

نظرم اینه که یبار برای همیشه ریسک کنم.یا میشه،یا نمیشه.

پست 26

و در نقضِ پست4، میتونم عرض کنم که

یا میتونستم الان،ارشدمُ گرفته بودم و به آرزوی شیرینِ استاد شدنم میرسیدم.

ساعتهائی در روز رو بخاطر حقوق بخور نمیر تدریس میکردم،بعدازظهرا کمامان باشگاهی،پیاده روی،چیزی میرفتم.

شب همراه با شام یخ کرده م مشروبمُ میخوردم وفیلممُ میدیدم.موقع خواب هم همونطور که کتابمُ با سیگار میخوندم تا خوابم ببره،به شکستهای احساسیم فکر میکردم.

ولی کماکان،اینجام،و هیچی نشدم!

پست 25

من از ظهر تپش قلب و استرسِ فردا صبح رو دارم..

واقعا آسایش و آرامش تو زندگیم موج میزنه

پست 19

چقد زوووود سالِ 98 داره تموم میشه!! آذر شد که!

البته،زود گذشتنِ ایام از نظر انسان،در 2حالته.

1)اونقد خوب و موفق و خوشبخت باشی،که زود برات بگذره

2)اونقد افسرده و شکست خورده و باطل و بیمار باشی،که از زود گذشتنِ عمرت خوشحال باشی.

پست 10

خوشبحالِ اونائی که هنوز میخوان "یه روز خوب بیاد" ..

منکه اونقد بی انگیزه و افسرده م،که حتی اگر یه روز خوبم بیاد،درُ وا نمیکنم..

چون بلد نیستم حتی در چطور باز میشه:))

پست 7

حوصله تعامل با آدمها نیست:(

پست 6

اشرف مخلوقاتیم، ولی اندازه نهنگ و دلفین اختیار نداریم که وقتی مدتها احساس پوچی و عدم میکنیم،خودکشی کنیم!

زیباست..