Red Room

Nothing

Red Room

Nothing

پست 45

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

پست 44

امروز.. یحتمل آخرین روز میبود!

همیشه اونجور که میخوام،نمیشه الحمدالله(: !!

ولی باخودم تکرار میکنم..

تو از اونیکه 4سااااااال هرروز باهاش بودی،پیشش بودی،دلیل حال خوب و انگیزه ت بود،جدا شدی..رفتی بالاجبار..الان 3سال میگذره:)

اینکه فقط 4-5ماهه میشناسیش..  سخت نگیر پس!

اما همش حرفه ها!

پست 43

خب!

بریم خراب هاب ببینیم چخبره..

پست 42

چه مرگمه؟!

حالا انگار قراره بجز خودم،واسه کی منفعت داشته باشه!!!

حال خوبِ وابسته،چیز مزخرفیه>:(

حتی آدمُُ از پول در آوردن وا میداره! هَـــه

پست 41

ماهیچه های شکمم گرفته بدجور

این دفعه اگه 10-12تیکه نشه،تیکه تیکه ش میکنم:|||||

پست 40

حاضرم قسم بخورم اگه خودش توخلوت خودش بود،حداقل یه کلمه حرفی چیزی باخودش داشت که بزنه؛ 

که تو این یه ربع حتی یه کلمه بینمون رد و بدل نشد:)))

عجب روابط اجتماعی-احساسی زیبائی دارم من:>

پست 39

بهش فک میکنم..به اینم که جوابش ندادم هم فکر میکنم..

ولی پیامی نمیدم..نخواهم داد!

گذشته خیلی چیزا رو ثابت کرده:)))

پست 38

و من بطرز شدیدی رو "پنی وایز" کراش دارم-_____-

هم ظاهری،هم شخصیتی:|

و این حس بعد از دیدن IT2 جوشید:|

پست 37

ولی...

عجب شنبه عجیبی بود امروز!

اون از صبحش،اون از شبش! 

پست 36

آره این من نیستم که اون مسج رو پاک نکردم که اینموقع شب برم بهش زل بزنم و هجا به هجا، نگاه کنم!

آره..من نیستم>:(