-
پست 35
1398/09/02 23:18
آدم با کسی که عاشقشه ازدواج نمیکنه که،عزیزانم.
-
پست 34
1398/09/02 23:14
"دلتنگتم.." مغزم امروز با دیدن این مسج خندید.. بلند بلند! ازون خنده های هیث لجر،وقتی تو عمقِ جوکر فرو رفته بود:)) هَــــــــــه! کلّی جمله تو ذهنمه ،میخوام بنویسم!! ولی.. ارزششُ ندارهD:
-
پست 32
1398/09/02 19:42
یارو تو توویتر با ناراحتی پست گذاشته: "بعداز 5سال و 6ماه با شوهرم دعوام شد" من تو زندگی مشترک،اگه روزی 3-4ساعت فیزیکی دعوا نکنیم اصن قبول ندارم ازدواج کردیم این لوس بازیا چیه!
-
پست 31
1398/09/02 19:33
خب.. ADSL ها هم بالاخره اینجا نصب شد... ولی من نمیخوام به بلاگفا برگردم:))
-
پست 31
1398/09/02 19:33
خب.. ADSL ها هم بالاخره اینجا وصل شد... ولی من نمیخوام به بلاگفا برگردم:))
-
پست 30
1398/09/02 15:42
فی الواقع الان از لحاظ روحی نیاز دارم یکی باشه بریم باهم بانک بزنیم-___- تا اینجای زندگیم هیچ کاری نبوده که بتونه خرج کفن و دفن احتمالیم هم جور کنه.. نظرم اینه که یبار برای همیشه ریسک کنم.یا میشه،یا نمیشه.
-
پست 29
1398/09/02 15:40
ازینکه کاری برای کسی میکنم،خوشحالم..اینکه میتونم کار کسی رو راه بندازم:)) بهم حسِ "خیلی" بیهوده نبودن دست میدهD:
-
پست 28
1398/09/02 15:38
اولینبار بود یکی بهم گفت: "خوشگل شدی" و برام مهم بود:))) پ.. ثبت بشه~.^
-
پست 27
1398/09/02 00:36
خب! حداقل مطمئنم که پاپیلوم ندارم.
-
پست 26
1398/09/02 00:33
و در نقضِ پست4، میتونم عرض کنم که یا میتونستم الان،ارشدمُ گرفته بودم و به آرزوی شیرینِ استاد شدنم میرسیدم. ساعتهائی در روز رو بخاطر حقوق بخور نمیر تدریس میکردم،بعدازظهرا کمامان باشگاهی،پیاده روی،چیزی میرفتم. شب همراه با شام یخ کرده م مشروبمُ میخوردم وفیلممُ میدیدم.موقع خواب هم همونطور که کتابمُ با سیگار میخوندم تا...
-
پست 25
1398/09/02 00:27
من از ظهر تپش قلب و استرسِ فردا صبح رو دارم.. واقعا آسایش و آرامش تو زندگیم موج میزنه
-
پست 24
1398/09/02 00:22
الان 90% اکانتای تلگرام ایرانیا، last seen within a weakه . پاول حتما تا الان حسابی نگرانم شده:(
-
پست 23
1398/09/02 00:21
حالا من مطمئنم اون خوش و خرم و خوشبخته که سراغشُ نمیگیرم... اونکه میدونه من مریضم چرا سراغمُ نمیگیره؟! چقد دیگه قراره دیر شه؟:)))
-
پست 22
1398/09/02 00:17
به همین 4تا آلارمی که از ساعت 6 تا 7 صبح گذاشتم قسم، فردا که میخوام برم یا بدجور ضایع میشم، یا اصلا هیچی مث یک ماه پیش نیست! یا هردو :|
-
پست 21
1398/09/01 18:52
من با لاس زدن مخالف نیستم، فقط، طوری نشه که لاس زدنُ با اجتماعی بودن اشتباه بگیرین عزیزای دل.
-
پست 20
1398/09/01 18:49
حالا که خوشبختی روبه روشه، من ازش برای همیشه رو برگردوندم. اینم هدیه من بهش:)))
-
پست 19
1398/09/01 15:50
چقد زوووود سالِ 98 داره تموم میشه!! آذر شد که! البته،زود گذشتنِ ایام از نظر انسان،در 2حالته. 1)اونقد خوب و موفق و خوشبخت باشی،که زود برات بگذره 2)اونقد افسرده و شکست خورده و باطل و بیمار باشی،که از زود گذشتنِ عمرت خوشحال باشی.
-
پست 18
1398/09/01 15:47
این بزرگ شدن چه مرضی بود به جونمون افتاد.. اَه.
-
پست 17
1398/08/30 23:19
شما به ینفر ، یک ساعت سیلی بزن.. خب عادت میکنه دیگه! وضعِ ما هم همینه.
-
پست 16
1398/08/30 23:18
آدما چطور اینقد حرف میزنن؟:| منکه اصلا نمیتونم حرف بزنم-___- حوصله دارنااا
-
پست 15
1398/08/30 12:10
میگم.. اشرار تظاهرات کردن،نتُ قط کردین حالا که آدماتون تظاهرات کردن،نتُ وصل میکنین یا چی؟:))) ما کارکه داریم والا!
-
پست 14
1398/08/30 12:06
موضوع اینه که حتی با اینکه گشنه م ، ته غذای کسی هم گیرم نمیاد! نه که نخورم، نی:))
-
پست 13
1398/08/30 11:59
من به اون هیولای سال 91- 92 ،که بودم، احتیاج دارم!
-
پست 12
1398/08/30 03:53
درحال حاضر، دلم یه زن میخواد که بتونم کشفش کنم.. البته از نظر جسمی فعلا-_- اینموقع شب خب:))
-
پست 11
1398/08/30 03:45
از صبح که متوجه شدم بلاگ اسکای یه سایت داخلیه،ذهنم درگیر شد که چرا ..!؟ با خوندنِ مفاد قانون و مقرراتش ، کاملا قانع شدم:))))
-
پست 10
1398/08/30 03:32
خوشبحالِ اونائی که هنوز میخوان "یه روز خوب بیاد" .. منکه اونقد بی انگیزه و افسرده م،که حتی اگر یه روز خوبم بیاد،درُ وا نمیکنم.. چون بلد نیستم حتی در چطور باز میشه:))
-
پست 9
1398/08/30 03:26
-
پست 8
1398/08/30 03:17
شروع به دیدن سریال Hannibal کردم و بسی لذت بخشه.. حسهای ملموس و فوق العاده آشنا! زیباست:)))
-
پست 7
1398/08/29 22:15
حوصله تعامل با آدمها نیست:(
-
پست 6
1398/08/29 14:24
اشرف مخلوقاتیم، ولی اندازه نهنگ و دلفین اختیار نداریم که وقتی مدتها احساس پوچی و عدم میکنیم،خودکشی کنیم! زیباست..